1

رمان ترسناک ایرانی قدیمی Secrets

News Discuss 
اینکار رو کرده بود ! داشتم منفجر میشدم از عصبانیت صورتم مثل خارک زرد شده بود. تو همین فکرا بودم که سهیلا گفت: هی سعید ... کجایی؟ حالت خوبه؟ گفتم نه چیزی نیست ادامه بده. ... وای داشتم چی میشنیدم ! واقعاً این همون سهیلایی بود که هم بازی دوران https://edu.fudanedu.uk/user/mahsa4s/

Comments

    No HTML

    HTML is disabled


Who Upvoted this Story